غم آباد

دلم برای کسی تنگ است که چشم های قشنگش را به عمق آبی دریای واژگون میدوخت

غم آباد

دلم برای کسی تنگ است که چشم های قشنگش را به عمق آبی دریای واژگون میدوخت

سفر

تو رنجه بودی زدیدن من    ولی سفر را بهانه کردی 

مرا در این غم    زپا فکندی   اسیر آه شبانه کردی 

به روزگاران   چوعندلیبی   به یاد رویت    ترانه خواندم 

به وقت رفتن    به تیر غم ها    گلوی مارا نشننه کردی 

اگر زدستم   به جان رسیدی    وگر محبت زمن ندیدی 

مرا ببخشا    خطا زمن بود    تو ای پری رو    خطا نکردی 

نشانی ازما    دگر نجویی    بهانه بس کن چرانگویی  

که رنجه بودی زدیدن من    ولی سفررا بهانه کردی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد