غم آباد

دلم برای کسی تنگ است که چشم های قشنگش را به عمق آبی دریای واژگون میدوخت

غم آباد

دلم برای کسی تنگ است که چشم های قشنگش را به عمق آبی دریای واژگون میدوخت

مرا به یاد بیاور


مرا به یاد بیاور وقتی که رفته ام

ورهسپار سرزمین سکوت شده ام

وقتی که دیگر نمیتوانی دستم را در دست بگیری

ومن نمیتوانم میان ماندن ورفتن دو دل باشم

به یاد بیاور مرا وقتی که دیگر نمیتوانی

برنامه روزهای آینده را برایم بگویی

تنها مرا به یاد بیاور

دیگر برای هر حرف یا نیایشی دیر است

واگر زمانی مرا ازیاد بردی

وسپس به یاد آوردی

اندوهگین نباش

چون اگر تاریکی وتباهی مرا رها کند

نشانی از افکار گذشته من میابی


این که بهتر است مرا فراموش کنی وبخندی

تا اینکه به یاد من باشی اما ساکت و اندوهگین!!


هشدار تا به خاک نریزی

لیلی !


چشمت خراج سلطنت شب را


از شاعران شرق


                 طلب میکند.


من آبروی عشقم


هشدار... تا به خاک نریزی


رازناکی زندگی


راز ناکی زندگی

در پیش آمد های نهانی

ودگرگونی های همیشه اش

نهفته است


با من


گل من باش یارا/خوار بامن!

رخ از تو/دولت دیدار با من!


تو مهری من زمین بیقرارم!

به دورت گردش بسیار با من!


تو ماه آسمانم باش هر شب!

سرشک ثابت وسیار با من!


امیدم! ناز صد ها بار با تو!

نیاز صد هزاران بار با من!


لبت را با لب من آشنا کن!

چه ترسی؟پاسخ اغیار با من!


به مستی/چشم بیمارت به من بخش!

پرستاری از آن بیمار با من!


شبی پرهیز خود بشکن به یک بار!

لبم را بوسه زن تکرار با من!


تو در نازی ومن گرم نیازم!

مرا انکار کن/اصرار با من!


تو مهر خویش را هر روزه کم کن!

همه شب گریه ی بسیار با من!


رقیبا هر چه جز یار است از تو!

اجازت ده بماند یار با من!


شیطان تو


شیطانت از سه راه وارد میشود:

  • تهدید
  • وعده
  • حمله به نقطه ضعف تو