غم آباد

دلم برای کسی تنگ است که چشم های قشنگش را به عمق آبی دریای واژگون میدوخت

غم آباد

دلم برای کسی تنگ است که چشم های قشنگش را به عمق آبی دریای واژگون میدوخت

با من


گل من باش یارا/خوار بامن!

رخ از تو/دولت دیدار با من!


تو مهری من زمین بیقرارم!

به دورت گردش بسیار با من!


تو ماه آسمانم باش هر شب!

سرشک ثابت وسیار با من!


امیدم! ناز صد ها بار با تو!

نیاز صد هزاران بار با من!


لبت را با لب من آشنا کن!

چه ترسی؟پاسخ اغیار با من!


به مستی/چشم بیمارت به من بخش!

پرستاری از آن بیمار با من!


شبی پرهیز خود بشکن به یک بار!

لبم را بوسه زن تکرار با من!


تو در نازی ومن گرم نیازم!

مرا انکار کن/اصرار با من!


تو مهر خویش را هر روزه کم کن!

همه شب گریه ی بسیار با من!


رقیبا هر چه جز یار است از تو!

اجازت ده بماند یار با من!


نظرات 3 + ارسال نظر
محمدت چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 17:54

مرسی.فوق العاده بود....
اگرشد آشنا لبت با لب من
نگی که این چه بود ای وای برمن؟
تویار منی و کنم این کار با تو...
ولی یادت باشد که نگی ای وای برتو...
خیلی میخامتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت

سارا چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 22:07 http://talangori.blogsky.com

سلام / شعرت قشنگه خیلی دلمو سوزوند بیشتر از اون نظراتی که واست اومده بود .اوم خوش به حالت

حسین رها شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 13:54

به روزم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد