کوله بار/توشه ای بر پشت
و عصایی در مشت
موسی وار راهی بیابان شبم
گوسپند پراکنده
وهمسر آبستن
شلاق طوفان در پس پشت
برگرده
وپیش روی:
فرعون
فرعون
فرعون
ماندن/از دست رفتن است
و چاره؟رفتن است
از هیچ سو نه چراغی/نه قبس
میروم موسی وار
با ایمان به رسالتی که در دل دارم
و کتاب عشقی که در کف
آه/ای جاودان شب
کوه طور/در این همسایگی نیست
همراهم را میگویم:برخیز
و پای افزاری بدوز از شکیب
فرعون مردنی است
الیس الصبح بقریب؟
سلام
ممنون. شعر خوبی بود (تقریبا!). البته من فهم شعرم بسیار پایین هست. کار خودتون هست یا ...؟
و منالله توفیق ...
کوه تو کوله پشتیت.قد یه تاریخ سنگین.قدمات سبک مثل برگ،تو راه برگشت به خونه...
درسته که سخته اما ما سخت تریم
سلام جالب بود . نه بابا سیگار کجا من کجا؟
چقدر قشنگ بود.مرسی عزیز لطف داری.خیییییلی خوشحالم کردی اومدی.آپیدم همین الان.بازم بیا
کاش پرده می دانست
که تا پنجره باز است
فرصت رقصیدن دارد ./.
نه بی تعارف میگم خسته کننده بود...
خیلی ممنون