غم آباد

دلم برای کسی تنگ است که چشم های قشنگش را به عمق آبی دریای واژگون میدوخت

غم آباد

دلم برای کسی تنگ است که چشم های قشنگش را به عمق آبی دریای واژگون میدوخت

بگو چگونه


به او که تمام هستی ام را در غباری از غم پیچید و برای همیشه ترکم کرد.

به او که دلم را زیر غرورش له کرد وجاده های عشقم را به بهای مقصدی نا چیز فروخت.

به او که از من تا خودش فاصله کشید.

چه سخت درد را بر بالهای شکسته خود میکشم و چه منتظر به لحظه مرگ می اندیشم.

بگو بعد از تو که نفسم بودی چگونه زندگی کنم؟

بگو چگونه بدون تو با دلی غمگین ودستهای خالی که در تمام لحظه ها منتظر تو هستند صفحه های خاطره را ورق زنم؟

چه روز ها که تورا خواستم چه روز ها که با صدای نگاهم فریادت زدم.

وچه روزها که در غم نبودنت قلبم سوخت.کاش بودی.

چشمانم را میبندم تا نبینم که تو نمیخواهی اشکم را ببینی.

چشمانم را میبندم تا نبینم با تمام کم لطفیت چقدر دوستت دارم


روزهاست که به فراموش کردنت می اندیشم که عشق فقط میتواند از عشق حرف بزند.


امروز شاید فراموشت کرده باشم زیر آواری که بعد از رفتنت بر سرم ریخت اما نمیدانم چرا؟نمیخواهم باور کنم که:


فراموشت کرده ام


قلبم نیست اما دلم هنوز برایت شور میزند.

گویی هنوز دوستت دارم وهنوز خوشبختی من دوست داشتن توست!!


صبر


یه روزی


یه جایی


یه کسی


یه جوری


صبر داشته باش!!!


لحظه دیدار نزدیک است


لحظه دیدار نزدیک است

باز من دیوانه ام مستم

باز میلرزد دلم دستم

باز گویی در جهان دیگری هستم

های!

نخراشی به غفلت گونه ام را تیغ

های!

نپریشی صفای زلفکم را دست

و آبرویم را نریزی دل

ای نخورده مست

لحظه دیدار نزدیک است


بدترین راه آزار خودمان


بدترین راهی که برای آزار خودمان پیدا کرده ایم راه عشق است

ما همیشه رنج میکشیم

یا به خاطر کسی که دوستمان ندارد

یا به خاطر کسی که ترکمان کرده

یا به خاطر کسی که ترکمان نمیکند

اگر تنها هستیم به خاطر اینست که کسی ما را نمیخواهد

اگر همسر داریم ازدواج را به بردگی تبدیل میکنیم

و...........

<زیارت/پائولو کوئیلو>

عجب صبری خدا دارد


عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان/جهان را با همه زیبایی وزشتی به روی یکدگر ویرانه میکردم.


عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم که میدیدم یکی عریان ولرزان/دیگری پوشیده از صد جامه ی رنگین/زمینو آسمان را واژگون مستانه میکردم.


عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم نه طاعت میپذیرفتم/نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده پاره پاره در کف زاهد نمایان سجه صد دانه میکردم.


عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم برای خاطر تنها یکی مجنون صحراگرد بی سامان/هزاران لیلی ناز آفرین را کوه به کوه آواره و دیوانه میکردم.


عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم به گرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان/سرا پای وجود بیوفا معشوق را پروانه میکردم.


عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم که میدیدم مشوش عارف عامی/زبرق فتنه این علم آدم سوز مردم کش/به جز اندیشه عشق و وفا معدوم هر فکری در این در این دنیای پر افسانه میکردم.


عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم به عرش کبریایی با همه صبر خدایی/تا که میدیدم عزیزی نا بجا ناز بر یک نارواگردیده خواری میفروشد/گردش این چرخ را وارونه بی صبرانه میکردم.


عجب صبری خدا دارد!

چرا من جای او باشم؟همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و تاب و تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد/وگرنه من به جای او چو بودم.یک نفس کی عادلانه سازشی با جاهل فرزانه میکردم.


عجب صبری خدا دارد!!!!!!