غم آباد

دلم برای کسی تنگ است که چشم های قشنگش را به عمق آبی دریای واژگون میدوخت

غم آباد

دلم برای کسی تنگ است که چشم های قشنگش را به عمق آبی دریای واژگون میدوخت

من آواز خواندم



من برای تو آواز خواندم

اما تنها ماه

آواز مرا به خاطر سپرد !!

من آواز خواندم

و این نغمه های بی پروا

رها از قلب و حنجره

اگر تنها در یاد ماه مانده باشد

باز هم لطف بزرگی است



یادش بخیر



.



عشق


ایمان


مرگ





برو

   

تا پایان راه برو و ادامه بده



امشب سر ظهر

 

 

امشب سر ظهر  

سوپر مارکت ها همه چیز را ارزان میفروشند 

امشب سر ظهر 

کودکان خانواده های خوشبخت 

به خانه ای دیگر فرستاده میشوندتا با هم زندگی کنند 

فیل ها/جوک هاب آدم ها را برای هم تعریف میکنند 

کشور ها با هم آشتی میکنند 

نخستبن نرگس های پاییزی پژمرده میشوند 

درست از زمانی که برگ ها از درخت ها بالا می افتد 

امشب سر ظهر 

کبوترها در حیاط خلوت/گربه ها را شکار میکنند 

هیتلر دستور جنگ در سواحل و دشت ها را میدهد 

تونل آبی زیر شهر لیور پول ساخته میشود 

خوک ها به پرواز در خواهند آمد 

و آمریکایی های سفید/برای گرفتن حقوق خود 

مقابل کاخ سیاه/تظاهرات میکنند 

دخترها در آفتاب خواهند نشست 

بومیان/ترانه های محلی را زمزمه خواهند کرد 

گالری ها به روی افراد بالای بیست ویک سال بسته خواهد شد 

اشعار شاعران باب ترانه های روز خواهد شد 

سیاستمداران را به آسایشگاه روانی می فرستند 

دنیا پر از شغل خواهد شد/اما کسی طالب آنها نخواهد بود 

در قبرستانهای متروک/مرده ها 

زنده ها را مدفون خواهند کرد  

وتو  

 

تو به من میگویی که دوستم داری!!! 

 

امشب سر ظهر... 

 

۳

 

دل من در سبدی دل به نیل تو سپرد 

 

      کاش نگهش میداشتی 

 

              شاید به موسی شدنش می ارزید!!!