غم آباد

دلم برای کسی تنگ است که چشم های قشنگش را به عمق آبی دریای واژگون میدوخت

غم آباد

دلم برای کسی تنگ است که چشم های قشنگش را به عمق آبی دریای واژگون میدوخت

همیشه خدا یک پای بساط لنگ است

روباه گفت:سلام 

شهریار کوچولو برگشت اما کسی را ندید با وجود این با ادب تمام گفت:سلام 

صدا گفت:من اینجام زیر درخت سیب هستم

شهریار کوچولو گفت:کی هستی تو عجب خوشگلی 

روباه گفت روباهم من 

شهریار کوچولو گفت:بیا با من بازی کن.نمیدانی چقدر دلم گرفته است... 

روباه گفت: نمیتوانم بات بازی کنم.هنوز اهلیم نکرده اندآخر....... 

شهریار کوچولو گفت اهلی کردن یعنی چی؟ 

روباه گفت:چیزی است که پاک فراموش شده.معنیش ایجاد علاقه کردن است...

این نیز بگذرد

روز اول که این وبلاگو میساختم یه لحظه پشیمون شدم اما شرایط طوری بود که نشد. هدفم از ساختن این غم آباد چیزی بود وحالا نیست. 

وقتی میام اینجا حس عجیبی دارم.   دلم میخواد داد بزنم وبگم اما نمیشه 

بعضی وقتا دلمو میزنم به دریا ومیگم برمو... اماخیلی چیزا دستو پامو بسته.هیچوقت فکر نمیکردم  یه روزی از این بابت گله کنم.همیشه بااطمینان در موردش حرف میزدم.امااین قضیه بهم ثابت کرد هیچ صد درصدی تو دنیا وجود نداره. 

تازه فهمیدم آه دل شکسته چه جوری میگیره...تازه فهمیدم هر اتفاقی یه دنیا فلسفه پشتشه. 

اما هیچوقت نفهمیدم چرا ماآدما اینطوری امتحان میشیم. 

هر کس به اندازه ی ظرفیتش امتحان میشه وخدا خواست نشونم بده چقدر ظرفیت بالایی دارم... 

اما همیشه اینو میگم که این انصاف نبود. 

ما آدما مثل حلقه های زنجیر بهم وصلیم.اینو راحت میشه فهمید با یکم توجه به اتفاقات اطرافمون. 

خیلی چیزا رو ساده میگیریم وخیلی چیزارو سخت.تازه میفهمم وقتی به ما گفته شده از اتفاقات خوب خیلی شاد نشو واز اتفاقات بد خیلی ناراحت یعنی چی چون تو این دنیا هیچ چیز همیشگی نیست. 

تو یادداشتهام شاید از این حرفا زیاد بنویسم اما با نوشتنشون آروم میشم.روح ناآرومم میدونم که یه روزی آروم میشه.برام دعا کنید 

واقعیت

مفسر واقیت نباش 

 

ناظر آن باش  

 

به واقیت فکر نکن  

 

آن را ببین

ای کاش

ای کاش با تو میموندم 

                ای کاش از تو میخوندم 

                            ای کاش لحظه هام بوی تورو داشت 

                                                                               ای کاش          ای کاش 

 

عشقت عشق دنیامه 

              عشقت شوق فردامه 

                        عشقت ای کاش غم توی قلبم نمیذاشت 

                                                                               ای کاش           ای کاش 

 

ای وای قلبم بی تابه 

            ای وای چشمام بی خوابه 

                        کاش بامن بودی هرشب 

 

 

  هرجا مهتاب مهتابه

حال بد

دیروز اصلا حال خوبی نداشتم.قبل ازاینکه برم سر کلاسم رفتم پیش بابام.لعنت به این حس لعنتی.بعد از اینکه از کافی نت برگشتم راهی دانشگاه شدم.تو راه داشتم زیارت پائولوکوئلیو رو میخوندم.نفهمیدم کی رسیدم. 

تو دانشگاه دوباره...................................................................................................  . 

دیگه حالم از دانشگاه بهم میخوره. 

هفته پیش مناظره بود.خوشم اومد حال هرچی بسیجی...گرفته شد. 

امیدوارم دورشون تموم شه هرچه زودتر.